در رویدادهای مرگبار در کابل بیش از ۱۶۰ نفر کشته و صدها نفر زخمی شدندافغانستان همچنان خون میدهد. تروریسم متکیشده بر قدرتطلبی ایدئولوژیک و مستظهر به عملیات انتحاری، کمتر ماه و بلکه هفتهای است که فاجعهای انسانی در افغانستان نیافریند. رخدادهای ناگوار و جانکاهی که ابتداییترین حق انسانی مردمان افغان، یعنی حق ادامه حیات را در معرض تهدید جدی و پیوسته قرار دادهاند.
انفجار مرگبار تانکر بمبگذاریشده در کابل که دهم خرداد گذشته منجر به جانباختن بیش از ۱۰۰ نفر و جراحت افزون بر ۴۶۰ نفر شد، تنها یک نمونه برجسته و شاهد جدید است.
فاجعه اما بازنایستاد. باورنکردنی بود؛ اما رخ داد: تظاهرات معترضان به دولت و ناامنی موجود، خود قربانی بجا گذاشت. شلیک نیروهای امنیتی به شهروندان خشمگین، پنج کشته و ۲۰ زخمی به همراه داشت.
اینهم پایان خونریزیها نبود. وقوع چند انفجار در مراسم تشییع و تدفین یکی از قربانیان تظاهرات مزبور، چند ده کشته و مجروح در پی داشت.
خبرگزاریهای بینالمللی دیگر حتی گزارش دقیقی از شمار جانباختگان نیز نمیدهند. چهبسا که شمار قربانیان و مجروحان رُند میشود و روی ضریبی از ۱۰ و گاه حتی ۱۰۰ مانور میدهد.
گویی ویسواوا شیمبورسکا برای افغانستان و رسانهها سروده است:
«تاریخ/ تعداد مردگانش را رند میکند/ هزار و یک نفر/ تبدیل میشود به هزار نفر/ گویی آن یک نفر/ هرگز وجود نداشته است.»
حق نشر عکسREUTERSImage captionبهنظر میرسد که دیری است وقوع حوادث تروریستی در کشورهایی چون افغانستان، وجهی «تکراری» برای بسیاری از رسانهها و مخاطبان آنان پیدا کرده است. ستاندن جان انسانهای بیگناه و کودکان و زنان و سالمندان و غیرنظامیان، دیگر خاطری را نمیآزارد؛ خبری «نو» نیستاز دریچه رسانهها
بازتاب رخدادهای ناگوار حتی در رسانههای معتبر جهان نیز چنانکه باید نیست. حوادث هولناک مزبور، اگر هم بازتابی در این رسانهها مییابند، بهسرعت به حاشیه دیگر رخدادها رانده میشوند. آشکارا میتوان عادیشدن حیرتانگیز رویدادهایی اینچنینی (در افعانستان، عراق و کشورهای مشابه) را حتی در خروجی رسانههای مزبور ردیابی کرد.
سوگمندانه بهنظر میرسد که دیری است وقوع حوادث تروریستی در کشورهایی چون افغانستان، وجهی «تکراری» برای بسیاری از رسانهها و مخاطبان آنان پیدا کرده است. ستاندن جان انسانهای بیگناه و کودکان و زنان و سالمندان و غیرنظامیان، دیگر خاطری را نمیآزارد؛ خبری «نو» نیست.
بیشتر بخوانید:
فراتر از این وضع ناگوار، فاجعه انسانی حداکثر «خبر»ی مختصر است و بس؛ ارادهای بیشتر برای واکاوی موضوع و علل و ریشههای کش یافتن بحران در افغانستان، و نقد عوامل موثر و بانی ـ از خرد تا کلان ـ وجود ندارد. انگار قرار نیست خواب خوشی آشفته شود. اینکه چه کسانی پس پشت چنین عملیات غیرانسانی هستند؛ نفع آنان از ستاندن جان انسانهای دیگر چیست؛ با کدام نقطهعزیمت دینی یا سیاسی، قربانی میآفرینند؛ حامیان قدر آنها کیستند و کجایند و چرا چنین حمایتی را در دستور کار خود قرار دادهاند؛ این همه و بسیاری پرسشهای همراستای دیگر، زیر سایه خبررسانی پرشتاب و پرحجم رسانههای غربی در عمل گم میشود.
موضوع وقتی قابلتأملتر و تلختر میشود که خروجی این رسانهها با نحوه مواجهه آنها با رخدادهای مشابه در منطقه (حوادث خشونتبار یا حملههای تروریستی در کشورهای اروپایی) مقایسه شود. وضع، آشکارا متفاوت است.
بهعنوان یک شاهد، مردادماه سال پیش، فردای ماجرای تیراندازی در یک مرکز خرید در مونیخ آلمان ـ که ۱۰ کشته و ۱۶ زخمی بهجای گذاشت ـ وقوع حمله انتحاری در تجمع حامیان «جنبش روشنایی افغانستان» در کابل حداقل ۸۰ قربانی و ۳۰۵ مجروح در پی داشت.
همان هنگام نگارنده در دیداری اتفاقی با همسر آلمانی یکی از دوستانش، که دانشجوی دکتراست و از کنشگران مدافع حقوق بشر، به تفاوت فاحش کیفیت اطلاعرسانی درباره دو رخداد تلخ در رسانههای اروپایی (از جمله آلمان و فرانسه) اشارهای انتقادی داشت. او نیز از این فاصلهگذاری متأسف بود و بدان معترف و منتقد.
اما واقعیت آن است که چنین شهروندانی ـ که دغدغههای حقوق بشری برای تمام جهانیان دارند ـ در اقلیت هستند.
رویکرد متفاوت رسانهها مقولهای است که خود مطبوعات غربی نیز به آن معترفاند، و برای تبیین و توجیه آن میکوشند. بهعنوان نمونه، روزنامه واشنگتنپست در آبانماه ۱۳۹۵ و در مقالهای به بررسی همین موضوع پرداخت که چرا پوشش رسانهای حادثه تروریستی وقت در پاریس گستردهتر از برخی رخدادهای تلخ در آسیا و آفریقا بوده است.
نویسنده در این مطلب نتایج پژوهشی را (درباره چگونگی پوشش حوادث تروریستی در ۱۶۰۰ گزارش منتشرشده در یواسآ تودی و واشنگتن پست) مورد اشاره قرار داده بود. از جمله اینکه رسانههای ایالات متحده بیشتر تمایل دارند رخدادهایی را پوشش دهند که در آنها شهروندان آمریکایی آسیب دیدهاند یا شهروندان کشورهای همسو و نزدیک به ایالات متحده هدف قرار گرفتهاند.
در مطلب مزبور به دلایل دیگری ازجمله این نکته نیز اشاره شده بود که تعداد و توالی حملهها و رخدادهای تروریستی در برخی کشورها، خبرهای اینچنینی را برای مخاطب عادی میکند و موجب جلب توجه کمتر میشود. به بیانی، حملات تروریستی در افغانستان و کشورهای مشابه، وجه «خبری» ندارند؛ چراکه معمولی و مکرر شدهاند. آیا این هولناک نیست که جان باختن کودکی در آسیا یا آفریقا، به خبری تکراری و «بیاهمیت» تبدیل شود؟
در سطحی دیگر، به این نیز اشاره شده بود که خبر باید بر زندگی شخصی مخاطب موثر باشد؛ آیا اینکه تروریسم مستقر در افغانستان یا عراق امکان بسط و اقدام در هر جای دیگر جهان (ازجمله اروپا) دارد، واقعی نیست؟
رخدادهای تروریستی دو سال اخیر در اروپا نشان داد که پاسخ به این پرسش مثبت است؛ اما آیا مواجهه تحلیلی متناسب با موضوع در رسانهها صورت گرفت؟
در نمونهای دیگر، گاردین نیز همان هنگام (آبان ۱۳۹۵) در مطلبی اذعان کرده بود که برای اهالی بریتانیا «خبرها هر چقدر نزدیکتر باشند بیشتر خبر هستند»، و تهدید شهروندان فرانسوی برای شهروندان انگلیسی، ملموستر و مهمتر است.
اما آیا این همه نافی اهمیت واکاوی علل وقوع حوادث تروریستی در کشورهایی چون افغانستان، و تلاش رسانهها برای تشریح ریشههای فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی تکوین و گسترش تروریسم انتحاری و تداوم آن در جایجای جهان است؟
حق نشر عکسGETTY IMAGES«تلخی بیپایان»؟
سوگمندانه و چنانکه شواهد و واقعیتهای موجود نشان میدهد، «پایان تلخ»ی برای داستان افغانستان در کار نیست. چند روز پیش بود که انفجاری در جنوبشرق افغانستان جان چهار کودک و یک زن را گرفت و هفت غیرنظامی دیگر را نیز زخمی گرد.
کمیسیون حقوق بشر افغانستان در گزارش سالانه خود اعلام کرده که آمار تلفات غیرنظامیان در سال ۱۳۹۵ حدود ۱۲درصد نسبت به سال پیش از آن، افزایش داشته است. براساس این گزارش، در سال گذشته ۲۸۲۳ غیرنظامی در افغانستان کشته و ۷۷۸۵ غیرنظامی دیگر زخمی شدهاند.
واقعیت ناگوار اما همان است که آمد؛ دادههای یادشده برای رسانهها و فراتر، برای اکثریت معناداری از جهانیان، به اخباری تکراری تبدیل شدهاند. مدتهاست که اگر شمار قربانیان عملیات انتحاری یا تروریستی یا انفجار در افغانستان و عراق و دیگر کشورهای درگیر جنگ و بحران به چند صد نفر نرسد، انعکاس محسوسی در رسانهها و به تبع آن در جوامع دیگر ندارد.
این وضع ناگوار در حالی رخ داده که حدود ۱۵ سال پس از تأسیس نظام جدید در افغانستان و با وجود آنچه حمایت جامعه جهانی خوانده میشود و هزینهکرد میلیارد دلاری برای بازسازی نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی این کشور، دولت افغانستان کنترل کمتر از ۶۰ درصد از خاک این کشور را در اختیار دارد.
طالبان نیز همچنان مهمترین تهدید برای امنیت شهروندان افغان محسوب میشود. چنانکه این گروه توانسته در ماههای گذشته مناطقی دیگر از شمالشرق و جنوب این کشور را به تصرف خود درآورد.
شرایط نگرانکننده و تهدیدهای واقعی، فقدان استراتژی امیدبخش و منسجم توسط دولت مرکزی و ضعفهایی که برای مواجهه قاطع نظامی ـ امنیتی با مخالفان مسلح نشان داده، و بیحاصلی حضور نیروهای خارجی، موجب افزایش نارضایتی و نیز بسط نگاه بدبینانه و انتقادی در شهروندان افغان نسبت به دولتهای غربی شده است. این، ارزیابی میدانی برخی از فعالان سیاسی و روزنامهنگاران افغانستان است که در گفتوگوهای خصوصی با نگارنده بر آن تاکید میکنند.
در چنین وضعی، سایه ناامنی و جنگ همچنان بر سر شهروندان افغانستان ـ که اکثریت آنان بهقدر لازم درگیر مصائب معیشتی و بحران اقتصادی هستند ـ سنگینی میکند.
تلخی ـ متأسفانه و تا اطلاع ثانوی ـ بیپایان است؛ به همان تلخی که الیاس علوی سروده:
«ما میمیریم/ تا شاعران بیمار شعر بگویند/ «ما میمیریم»، بازی قشنگی است/ وقتی مادر، پوتین افسر جوان را لیس میزند/ و روزنامهها هی عکس پدر را مینویسند/ کنار آدمهای مهم/ هر شب، هزار بار عروس میشود/ و خواهرم هزار بار جیغ میزند/ هزار بار بازی قشنگی است/ «کارگران ساعت یازده احساساتی میشوند»/ فردا همه به خیابانها/ می/ ریز/ ریز میکنند/ پارچههای رنگی را/ آواز میخوانند/ میرقصند/ و البته شعار میدهند/ ما میمیریم تا عکاس «تایمز» جایزه بگیرد.»
راهی برای پایان دادن به این تلخی اگر هست ـ که هست ـ از دل جامعه مدنی افغانستان میجوشد و از متن گفتوگو در «سپهر عمومی» و رسانههایی که در سطحی فراتر از پوشش خبر، به واکاوی و ریشهیابی و تحلیل همهجانبه وضع ناگوار جاری بپردازند.
انفجار تانکر در باکستان...
ما را در سایت انفجار تانکر در باکستان دنبال می کنید
برچسب : ناامنی,افغانستان؛,تلخی,بیپایان, نویسنده : onlinejournal بازدید : 151 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 18:43